آرینآرین، تا این لحظه: 11 سال و 16 روز سن داره

لبخند زندگی

صحبت ساده

1393/3/29 15:25
نویسنده : مامان سمیه
200 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بر جیگر بابا خیلی وقته میخوام واست بنویسم ولی مگه گرفتاریها میزاره نگی بابا بی وفاست  چون جدیدن خیلی ذهنم درگیره کارهای خونه خریدن شده  انشاءا...بتونیم یک خونه خوب و نقلی بخریم در حالی که من هم مینویسم وهم شما رو تاب میدم مامان جون شما داره ظرفهای نهار رو جمع میکنه بشوره اون اولا خیلی با هم میرفتیم کلاته وکوه تو در دو ماهگی اولین کوهنوردی رو با من ومامان جونت رفتی میدونی این دفعه ای سوم از دیشب این متن رو واست مینویسم بار اول خودم دستم خورد متن باک شد بار دوم همین نیم ساعت قبل شما زحمت کشیدین کامبیوترو خاموش کردین دیشب شب سختی واسه من ومامانت بود ساعت یک و نیم بود که با گریه شما از خواب بیدار شدم دیدم سمیه که مامان شما باشه داره به شما قطره استامینوفن چون تو عزیزم تب داشتی درجه تب که به 37.5که رسید از طریق اینترنت روش کم کردن تب رو دیدیم واجرا کردیم ساعت 2شب یک ظرف آب کردیم باهم رفتیم توش خلاصه شب سختی بود صبح زودم با هم رفتیم دکتر الانم شما روی تاب خوابیدیچشمک

پسندها (2)

نظرات (0)