درد ودل مامان آرین
عشق مامان بابا آرین جان امروزیکسال ویکماه وبیست وچهارروزازتولدش میگذردنزدیک یک هفته هست این وبلاگ رو بابای ایلیاکه(شوهرعمه آرین جان هستن)درست کردند ولی متاسفانه هنوز وقت نشده مطلبی درموردجیگرمامان بنویسم الان اوج فضولیهای آرین جونه ازعیدنوروزکه راه رفتنو یاد گرفته منوبابا شو بیچاره کرده والا به خدا حریفش نمیشیم اگه یه کیلومترشماربهش وصل کنی به نظرم هرروز مسافت تهران کاشمروبره وبرگرده حتی یه لحظه نمیشینه تنهازمانی که خوابه استراحت میکنه قند عسلم الان داره باباجونشو بامگس کش میزنه منم فرصت راغنیمت شمردم تایه چیزایی بنویسم درضمن بابایی داره چند عکس فانتزی از گل مامان درست میکنه اینم باغبون خونه مامان جونش
اینجا حال میده بخوابی کاش خاله جون بود منو باد میزد....................بجه های خوب میخوام عکس اقا ارین در حال افتادن توی تور عنکبوت نشون بدم شما درس عبرت بگیرین شیطونی نکنین....................................اینم باباجون آقاآرین توی آرمگاه استاد شاعر فردسی .............................. اینجا آقا آرین توی باغ گل خونه مامانجون